جبهه فرهنگي مكتب عاشورا
سازمان زنان انقلاب اسلامي منطقه 20
صفحه ها
آمار وبلاگ
تعداد بازديد ها : 375640
تعداد نوشته ها : 1066
تعداد نظرات : 45



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
درباره وبلاگ
آیا می دانیددلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ،این متن ها رومیخونید از جان گذشتگی هزاران شهیداست ؟ این ابر مردان را فراموش نکنیم . . . شادی روح حضرت امام(ره) و 15000شهیدولایت مدار استان فارس ** صلوات** شماره واتساپ: 09399195776

اي مردم، بدانيد كه بايد كارهايمان فقط براي جلب رضاي خداوند بزرگ باشد و بس، نه براي مصلحت خود و گروهي خاص و يا براي به دست آوردن سمت و يا رياست. شهيد عباس زنديه

خاطره: زمان شاه بود.داشتيم با هم تو خيابون قدم مي زديم.يه خانم بي حجاب داشت جلومون راه مي رفت.فاطمه رفت جلو و بدون هيچ مقدمه اي ازش پرسيد:«ببخشيد خانم،اسم شما چيه؟»خانم با تعجب جواب داد:«زهرا،چطور مگه؟»فاطمه خنديد و گفت:«هم اسميم»بعد گفت:«ميدوني چرا روي ماشين ها چادر مي كشن؟»خانم كه هاج و واج مونده بود گفت:«لابد چون صاحباشون مي خوان سرما و گرما و گردو غبار و اينجوري چيزا به ماشينشون آسيب نزنه.»فاطمه گفت:«آفرين!من و تو هم بنده خدا هستيم و خدا به خاطر علاقه ش به ما،يه پوششي بهمون داده تا با اون از نگاه هاي نكبت بار بعضيا حفظ بشيم و آسيبي نبينيم.خصوصا اينكه هم نام حضرت فاطمه(س) هم هستيم... بعدها كه دوباره اون خانم رو ديدم،محجبه شده بود.»(شهيده فاطمه جعفريان)

1392/10/16 12:43
(0) نظر
اي كساني كه منافع شخصي را سرلوحه كارهاي خود داده ايد! بي تفاوت به تمام ظلمها و خونريزيها در جهان دست روي دست گذاشته ايد و تماشا مي كنيد پس كجا رفتند آن غيرتها، مردانگيها و انسانيتها؟ چرا؟ چرا سرهايتان را روي زانو هاي ايادي شرق و غرب اين شياطين كثيف گذاشته و خوابتان برده است؟ شهيد حميد رحيمي كشه

خاطره: اومده بود مرخصي. نصفه شب بود كه با صداي ناله ش از خواب پريدم. رفتم پشت در اتاقش. سر گذاشته بود به سجده و بلند بلند گريه مي كرد؛ مي گفت: «خدايا اگر شهادت رو نصيبم كردي مي خواهم مثل مولايم امام حسين(عليه السلام) سر نداشته باشم. مثل علمدار حسين(عليه السلام) بي دست شهيد شم...»<
وقتي جنازه ش رو آوردند، سر نداشت. يك دستش هم قطع شده بود، همون طور كه دوست داشت. مثل امام حسين(ع)، مثل حضرت عباس(ع)....>«شهيد ماشاءالله رشيدي »
1392/10/16 12:42
(0) نظر

اي كساني كه به دنيال مادّيات هستيد و از معنويّات بي بهره ايد، برويد به طرف خدا و التماس كنيد كه به مرحله شعور و تفكّر و تعقّل برسيد و هر چيز ساده اي را بزرگ نشماريد و اين قدر خرده نگيريد.

شهيد ناصر حمزه

خاطره: با محمد علي داشتيم مي رفتيم جايي.پيچيدم توي يه خيابان يك طرفه.زد روي پام و گفت:داري گناه مي كني ها!توي جمهوري اسلامي اين كار تو خلافه قانونه.قانون هم كه رعايت نكني ، گناه كردي.عين اينكه نمازت عمداً قضا بشه!هيچ فرقي هم نمي كنه... خاطره اي از زندگي شهيد محمد علي رهنمون

1392/10/16 12:40
(0) نظر
اي عزيزان، از كلام الهي استفاده مي كنم و شما را به مسئله رستن و جدا شدن از خود و غير خود و هر چه غير خداست سفارش مي كنم.زينت دنيايي اعتبار و ارزش حقيقي خود را دريابيد و بدانيد كه خليفه الله بايد مظهر تجلّي صفات خدايي باشد. شهيد مسعود ابراهيمي
خاطره: از همه زودتر مي آمد جلسه.تا بقيه برسند ، دو ركعت نماز مي خواند.يكبار بعد از جلسه كشيدمش كنار و پرسيدم:نماز قضا مي خوني؟گفت: نه! نماز مي خونم كه جلسه به يه جايي برسه.همين طور حرف روي حرف تل انبار نشه...!
>خاطره اي از زندگي سردار شهيد مهدي زين الدين 
1392/10/16 12:39
(0) نظر

اي دوستان، براي رفتن به سوي خدا و تكامل و رشد انسانيّت هجرت آغاز كنيد و با سرافرازي در دو جهاد اكبر و اصغر به فيض شهادت نايل شويد. شهيد محمد بختياري

خاطره: پدرمان جوراب بافي داشت. چرخ جوراب بافيش يك قطعه داشت كه زود خراب مي شد و كار مي خوابيد. عباس قطعه را باز كرد و يكي از رويش ساخت. مصطفي هم خوشش آمد و يكي ساخت. افتادن به توليد انبوه يك كارخانه كوچك درست كردند. پدر ديگر به جاي جوراب،لوازم يدكي چرخ جوراب بافي مي فروخت.خاطره اي از زندگي شهيد مصطفي چمران

1392/10/16 12:37
(0) نظر

اي جوانان نكند كه در رختخواب ذّلت بميريد كه حسين ع در ميدان نبرد شهيد شد. اي جوانان مبادا در غفلت بميريد كه علي ع در محراب عبادت شهيد شد و مبادا در حالت بي تفاوتي بميريد كه علي اكبر حسين ع در راه حسين ع و با هدف شهيد شد. شهيد محمد احمد بيگي

خاطره: شب عمليات موقع حلاليت طلبيدن يكي از فرماندهان آمده بود وداع كند. خيلي جدي به بچه ها مي گفت: خوب، برادرا! اگر در اين مدت از ما بدي ديده اند (بعد از مكثي) حقشان بوده و اگر خوبي ديده اند حتماً اشتباهي رخ داده است. بعضي ها هم مي گفتند: اگر ما را نديديد عينك بزنيد

1392/10/16 12:36
(0) نظر

اي پويندگان راه اسلام، هرگز امام را تنها نگذاريد. رهبري كه وجودش انسجام بخش اسلام و توده عظيم امّت اسلامي و مستضعفين جهان مي باشد. شهيدحسين پورصالح

خاطره: سفره عقدمان با تمامي سفره ها فرق داشت؛به جاي آينه شمعدان تفسير الميزان را دور تا دور سفره عقدمان چيده بوديم!بركتي كه اين تفسير به زندگيمان ميداد مي ارزيد به هزاران شگوني آينه و شمعدان!براي مراسم برنج اعلا خريديم ولي فتح الله گفت : وقتي مردم در اين حال ندارند چگونه شب عروسيم اينگونه خرجي دهم!!برنج ها را باز كرديم بسته بندي كرديم و به خانواده هاي نيارمند داديم وقتي برنج ها را ميداديم فتح الله ميگفت:هديه امام خميني ست!شهيد فتح الله ژيان پناه

1392/10/16 12:33
(0) نظر

اي برادران عزيزم، راه خدا بهترين و برترين راههاست، پوينده و كوشنده اين راه باشيد. اي خواهرمسلمان، تو نيز زينب زمان باش و در راه خدا مبارزه كن. شهيد محمد محمدنيا پيرنسق

خاطره: گزارش هاي شناسايي رفت بچه ها را با دقت مي خواند . يك جاهايي خط مي كشيد و چيز هايي مينوشت. گفت « اين جا نوشتي از دست چپ تير اندازي شد. يعني چپ خودت يا دشمن؟ شما روبه روي هم ديگه ايد، بايداز قطب نما استفاده كنيد. سعي كنيد جهت ها را از روي قطب نما بنويسيد.»شهيد حسن باقري

1392/10/16 12:31
(0) نظر

اي برادر عزيز و هميشه در سنگر به هوش و آگاه باش كه دشمن اصلي يعني امريكاي جهانخوار چون مار خم خورده اي است كه آرام نخواهد گرفت و هميشه در فكر ضربه زدن به انقلاب اسلامي ايران مي باشد تا به جهان صادر نشود و تا ملتهاي تحت ستم و مظلوم دنيا آگاه نشوند. برادران، دست از مبارزه بر عليه كفار جهان برنداريد.شهيد  ناصر شمس شميراني

خاطره: بهش گفتن: چرا هر بار كه حال شوهرت خراب ميشه مي ايستي جلوش و ازش كتك ميخوري؟گفت: اگر خودمو نندازم جلو ، شروع مي كنه خودش رو مي زنه،آنقدر مي زنه تا داغون شه ، آخه توي جنگ موج اون رو گرفته ، دست خودش نيست.مي ايستم كه به جاي خودش ، من رو بزنه.

1392/10/16 12:30
(0) نظر

اي امت مسلمان، بايد اين را بدانيدكه هدف ما يك هدف مقطعي نيست و اصلاً دعواي ما با عراق نيست، كه اصل اسلام است و جهاني كردن آن. شهيد نوروزعلي قنائي

خاطره: با بچه هاي تخريب در حال خنثي كردن ميدان مين بوديم كه سر و كله ي عراقي ها پيدا شد.ساكت روي زمين دراز كشيديم و بري اينكه عراقي ها ما رو نبينند شروع به خواندن آيه اي كرديم كه قرآن فرموده با خواندنش دشمن شما رو نمي بينه:و جعلنا من بين أيديهم سداً و....آيه رو كه خوانديم ، عراقي ها تا چند قدمي مان هم آمدند ، اما هيچ يك از ما را نديدند.حتي يكي از آنان با پوتين روي دست يكي از بچه ها پا گذاشت ، اما باز متوجه حضور ما نشد.آنها بعد از گشت و بازرسي منطقه ، بدون اينكه از حضور ما بويي ببرند ، برگشتند.نقل از پاسدار شهيد محمد رضا قاسمي

1392/10/16 11:32
(0) نظر

اي امت دلاور و مسلمان، بدانيد كه تنها راهي كه مي تواند برايتان افتخار جاويدان بجاي گذارد اطاعت مطلق شما از ولايت فقيه است.

شهيد حسين پژمان

خاطره: قمقمه اش را چپه مي كرد توي دهن عراقي ها و مي گفت: مسلمون بايد هواي اسيرها رو داشته باشه. پا شد بره طرف بقيه اسرا، آر پي جي سرش را پَراند.تشنه بود، قمقمه هم دستش بود.

1392/10/16 11:31
(0) نظر
X