با مكاتب مادّي دنيا
و اين گروهكهاي از خدا بي خبر بخصوص منافقين ضد خلق مبارزه كنيد.
شهيد مهدي محقق امين
خاطره: سال دوم يك استاد داشتيم كه گيرداده بود همه بايد كراوات بزنند. سرامتحان چمران كراوات
نزد.استاد دو نمره ازش كم كرد.شد هجده ، بالاترين نمره !
با مردم برخورد اسلامي داشته باشيد، در راه اسلام و قرآن قدم برداريد و مواظب باشيد كه شيطان باعث دوري شما از خدا نگردد.
شهيد غلامحسين ارباب رشيد
خاطره: رفته بود كوير، مي خواست راه رفت و آمد قاچاقچيان
رو ببنده.همون جا با مشكل آب مردم روستا آشنا شد.قنات هاي روستا خشكيده بود،بايد لايه
روبي مي شدند... ماشينش رو فروخت.با پولش امكانات خريد و قنات ها رو تعمير كرد.مشكل
حل شدو آب روستا راه افتاد...خاطره اي از زندگي سردار شهيد علي معمار
با حضور در خانه، به پدر و مادر دلدارى بدهيد، تقوا و پرهيزگارى را پيشه كنيد.
شهيد عباس شعبانى
خاطره: مانده بوديم
وسط ميدان مين. همه مجروح بودند و خسته. يه رزمنده ي زخمي چند متر آنطرف تر از من افتاده
بود. دست و پايش را روي زمين مي كشيد. انگار دردش شديد شده بود. با آرنج خودش را كشيد
جلوتر. كم كم از من دور مي شد. فكر كردم مي خواهد از ميدان مين خارج شود. گفتم: « با
اين همه درد چرا اينقدر به خودت فشار مي آوري؟ » گفت: « چند تا مجروح ديگر آنطرف هستند.
من هم چند دقيقه بيشتر زنده نيستم. مي خواهم قمقمه ي آبم را برسانم به دست آنها »
با چنگ و دندان منافقان و دشمنان اسلام را از بين برده و درجهت معنوي و تزكيه نفس خويش بكوشيد.
شهيد كورش محمدي
خاطره: جاده مي رسيد به خط بچه هاي لشكر بيست و پنج . فكر مي كردم « اينا چي جوري از اين
جاده ي درب و داغون مي رن و مي آن ؟ » دو طرف جاده پر بود از تويوتا هاي تو گل مانده
يا خمپاره خورده. حسين رفت طرف يكيشان . يك چيزي از روي زمين برداشت، نشانمان داد
« ببين. قبلا كمپوت بوده.» پرت كرد آن طرف. گفت « همين امشب دستگاه مي آري، اين جاده
رو صاف مي كني ، درستش مي كني . « باز گفت « نگي جاده ي لشكر مانيست يا اونا خودشون
مهندسي دارند ها. درستش كن؛ انگار جاده ي لشكر خودمون باشه.»شهيد خرازي
با تو برادر عزيز بازارى!
بدانيد كه خداوند بر ذره ذره كارهاى ما آگاه است و بايد جواب بدهيم، پس بيدار باش.
شهيد حسين قاينى
خاطره: آخرين روز سال امام علي (ع) بود به دوستان گفتم امروز آقا به ما عيدي
خواهد داد.در
زيارت عاشوراي آن روز هم متوسل شديم به منظور عالم، حضرت علي (ع)، همه بچه ها با اشك
و گريه، آقا را قسم كه اين شهيدان به عشق او به شهادت رسيده اند.از اميرالمومنيين
(ع) خواستيم تا شهيدي بيابيم رفتيم پاي كار، همه از نشاط خاصي برخوردار بوديم مشغول
كند وكاو شديم.آن
روز اولين شهيدي را كه يافتيم با مشخصات و هويت كامل پيدا شد. نام كوچك او عشقعلي بود.
آنهايي كه ولايت فقيه
را قبول ندارند در هر مقامي كه باشند سرنگون خواهند شد.
شهيد دكتر بهشتي
خاطره: اسم چمران معروف
تر از خودش بود. وقتي عكسش رسيد دست اسرائيلي ها ، با خودشان فكر كردند « اين همان
يارو خبر نگاره نيست كه مي آمد از اردوگاه ما گزارش بگيرد؟! » آن ها هم براي سرش جايزه
گذاشتند.