جبهه فرهنگي مكتب عاشورا
سازمان زنان انقلاب اسلامي منطقه 20
صفحه ها
آمار وبلاگ
تعداد بازديد ها : 370110
تعداد نوشته ها : 1066
تعداد نظرات : 45



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
درباره وبلاگ
آیا می دانیددلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ،این متن ها رومیخونید از جان گذشتگی هزاران شهیداست ؟ این ابر مردان را فراموش نکنیم . . . شادی روح حضرت امام(ره) و 15000شهیدولایت مدار استان فارس ** صلوات** شماره واتساپ: 09399195776

با مناجات و دعا و نماز دلت را آرام كن و بدان كه هرگاه خدا را بخواني صدايت را مي شنود.
شهيد محمد حسيني خادم
خاطره: به پسر ها مي گفت شيعيان حسين، و به ما شيعيان زهرا . كنارهم كه بوديم ، مهم نبود كه پسر است كي دختر . يك دكتر مصطفي مي شناختيم كه پدر همه مان بود، و يه دشمن كه مي خواستيم پدرش را در بياوريم.
1392/10/17 11:27
(0) نظر


با مكاتب مادّي دنيا و اين گروهكهاي از خدا بي خبر بخصوص منافقين ضد خلق مبارزه كنيد.

شهيد مهدي محقق امين

خاطره: سال دوم يك استاد داشتيم كه گيرداده بود همه بايد كراوات بزنند. سرامتحان چمران كراوات نزد.استاد دو نمره ازش كم كرد.شد هجده ، بالاترين نمره !

1392/10/17 11:24
(0) نظر


با مردم برخورد اسلامي داشته باشيد، در راه اسلام و قرآن قدم برداريد و مواظب باشيد كه شيطان باعث دوري شما از خدا نگردد.

شهيد غلامحسين ارباب رشيد

خاطره: رفته بود كوير، مي خواست راه رفت و آمد قاچاقچيان رو ببنده.همون جا با مشكل آب مردم روستا آشنا شد.قنات هاي روستا خشكيده بود،بايد لايه روبي مي شدند... ماشينش رو فروخت.با پولش امكانات خريد و قنات ها رو تعمير كرد.مشكل حل شدو آب روستا راه افتاد...خاطره اي از زندگي سردار شهيد علي معمار

1392/10/17 11:20
(0) نظر


با حضور در خانه، به پدر و مادر دلدارى بدهيد، تقوا و پرهيزگارى را پيشه كنيد.

شهيد عباس شعبانى

خاطره: مانده بوديم وسط ميدان مين. همه مجروح بودند و خسته. يه رزمنده ي زخمي چند متر آنطرف تر از من افتاده بود. دست و پايش را روي زمين مي كشيد. انگار دردش شديد شده بود. با آرنج خودش را كشيد جلوتر. كم كم از من دور مي شد. فكر كردم مي خواهد از ميدان مين خارج شود. گفتم: « با اين همه درد چرا اينقدر به خودت فشار مي آوري؟ » گفت: « چند تا مجروح ديگر آنطرف هستند. من هم چند دقيقه بيشتر زنده نيستم. مي خواهم قمقمه ي آبم را برسانم به دست آنها »

1392/10/17 11:17
(0) نظر



با چنگ و دندان منافقان و دشمنان اسلام را از بين برده و درجهت معنوي و تزكيه نفس خويش بكوشيد.

شهيد كورش محمدي

خاطره: جاده مي رسيد به خط بچه هاي لشكر بيست و پنج . فكر مي كردم « اينا چي جوري از اين جاده ي درب و داغون مي رن و مي آن ؟ » دو طرف جاده پر بود از تويوتا هاي تو گل مانده يا خمپاره خورده. حسين رفت طرف يكيشان . يك چيزي از روي زمين برداشت، نشانمان داد « ببين. قبلا كمپوت بوده.» پرت كرد آن طرف. گفت « همين امشب دستگاه مي آري، اين جاده رو صاف مي كني ، درستش مي كني . « باز گفت « نگي جاده ي لشكر مانيست يا اونا خودشون مهندسي دارند ها. درستش كن؛ انگار جاده ي لشكر خودمون باشه.»شهيد خرازي

1392/10/17 11:15
(0) نظر


با تو برادر عزيز بازارى! بدانيد كه خداوند بر ذره ذره كارهاى ما آگاه است و بايد جواب بدهيم، پس بيدار باش.

شهيد حسين قاينى

خاطره: آخرين روز سال امام علي (ع) بود به دوستان گفتم امروز آقا به ما عيدي خواهد داد.در زيارت عاشوراي آن روز هم متوسل شديم به منظور عالم، حضرت علي (ع)، همه بچه ها با اشك و گريه، آقا را قسم كه اين شهيدان به عشق او به شهادت رسيده اند.از اميرالمومنيين (ع) خواستيم تا شهيدي بيابيم رفتيم پاي كار، همه از نشاط خاصي برخوردار بوديم مشغول كند وكاو شديم.آن روز اولين شهيدي را كه يافتيم با مشخصات و هويت كامل پيدا شد. نام كوچك او عشقعلي بود.

1392/10/17 11:12
(0) نظر

با تمام وجود درك كرده ام كه عشق واقعي، تويي و شهادت بهترين راه دست يافتن به اين عشق است.
شهيد احمد كاظمي
خاطره: تير بار عراقي هاهمه را كلافه كرده بود. آمده بود پشت خاكريز نقشه را پهن كرده بودو فكر مي كرد.كسي باور نمي كرد فرماده لشكر آمده باشد خط.
شهيد حسن باقري
1392/10/17 11:5
(0) نظر


آنهايي كه ولايت فقيه را قبول ندارند در هر مقامي كه باشند سرنگون خواهند شد.

شهيد دكتر بهشتي

خاطره: اسم چمران معروف تر از خودش بود. وقتي عكسش رسيد دست اسرائيلي ها ، با خودشان فكر كردند « اين همان يارو خبر نگاره نيست كه مي آمد از اردوگاه ما گزارش بگيرد؟! » آن ها هم براي سرش جايزه گذاشتند.

1392/10/17 11:1
(0) نظر

آنان كه در جبهه حضور يافتند، امام زمان عج را زيارت كردند از ياران امام زمان عج هستند ولي آنان كه در جبهه نيامدند شيطان را زيارت كردند.
شهيد برات قرجه
خاطره: آمده بود مرخصي، كلي هم مهمان آورده بود. هرچه مادر اصرار مي كرد« اين ها مهمونت اند، تازه از جبهه اومده ن ،زشته .« مي گفت« نه! فقط سيب زميني وخرما»
شهيد ردائي پور
1392/10/17 10:59
(0) نظر

آنان كه به دنبال هوسها و شهوات و عيش و خوشيها و آنان كه به دنبال فرهنگهاي الحادي و فساد استعماري و بي حياتي و بي شرمي مي روند، و آنان كه به هر طريق احتكار و گرانفروشي مي كنند و به ترويج فرهنگ غربي از راه ژورنالها و نوارها و فيلمها و كتابها مي پردازند، در راه شهوات دنيوي، آگاهانه و ناآگاهانه، تيشه به ريشه اين انقلاب مي زنند، بهوش باشند و برگردند كه اگر چنين نكنند، نفرين بر آنها باد كه با خون اين جوانهاي عزيز بازي مي كنند و آتش برجانمان مي زنند! آنها از ما نبوده و نيستند، بروند گم شوند اگر نمي خواهند برگردند.
شهيد حسين خادم الرضا
خاطره: بعد از ظهر بود . گردان آماده مي شد كه شب عمليات كند.فرمانده گردان با معاونش شوخي داشت، مي گفت:خوب ديشب نگذاشتي ما بخوابيم، پسر مردن كه ديگر اين همه گريه و زاري ندارد. به خودم گفته بودي تا حالا صد دفعه كارت را درست كرده بودم. چيزي كه اينجا فراوان است مرگ.
بعد دستش را زد پشتش و گفت: بيا بيا برويم ببينم چه كار مي توانم برايت بكنم.
1392/10/17 10:56
(0) نظر
X