جبهه فرهنگي مكتب عاشورا
سازمان زنان انقلاب اسلامي منطقه 20
صفحه ها
آمار وبلاگ
تعداد بازديد ها : 372689
تعداد نوشته ها : 1066
تعداد نظرات : 45



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
درباره وبلاگ
آیا می دانیددلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ،این متن ها رومیخونید از جان گذشتگی هزاران شهیداست ؟ این ابر مردان را فراموش نکنیم . . . شادی روح حضرت امام(ره) و 15000شهیدولایت مدار استان فارس ** صلوات** شماره واتساپ: 09399195776
شهداي شاخص ادوات فارس در دوران دفاع مقدس عبارتند از:

شهيد غلامرضا كرامت فرمانده تيپ ادوات ل 19 فجر

شهيد عبدالله رودكي فرمانده ادوات ل 19 فجر

شهيد عباسعلي خادمي جانشين تيپ ادوات ل 19 فجرحسين‌علي اميري جانشين گردان پشتيباني آتش ادوات

عوض پور همت فرمانده گروهان پشتيباني آتش ل 19 فجر

عبدالعلي ايزدپناه فرمانده گروهان ضد زره ل 19 فجر

منضور غرقيمسؤول ديده‌باني ادوات ل 19 فجر

شكرالله نيستاني جانشين ادوات المهدي

رضا نصيري جانشين گردان ضد زره المهدي

مجيد ابوطالبي مسؤول ديده‌باني ادوات ادوات المهدي

ابراهيم زارعي فرمانده گروهان ضد زره ل 19 فجر 

1392/11/25 18:17
(0) نظر


بر كسي پوشيده نيست كه آنچه امروز بر امت اسلاميمان در ايران و عراق و لبنان و افغانستان و باقي مناطق جهان مي گذرد چيزي نيست جز حلقه هايي از زنجير نبردي كه يكسوي آنرا استكبار جهاني و نيروهاي مزدور وابسته و سوي ديگر آنرا امت اسلامي تشكيل مي دهد .

جناياتي كه رژيم بعث عراق و حكام استكبار جهاني مرتكب مي شوند، ايمان ما را در حقانيت مسئله مان بيشتر و درستي راهمان را روشنتر و اصرار و عزم ما را در تحقق اهدافمان مستحكمتر مي كند. راهي كه با خونهاي پاك علماء و مجاهدين اسلام و انقلابيون قهرمان هموار گشته است بي شك به پيروزي خواهد انجاميد. خدايا ما را از لشكريان خود قرار بده كه همواره پيروز و رستگار است، بار الها تو را شكر مي گويم كه سعادت جبهه رفتن را عنايت نمودي تا بتوانم براي ياري دينت بپا خيزم و از آن دفاع كنم و راه شهدا را كه همان راه پيامبران و ائمه بوده، برگزينم و سلاحي را كه از آنان بر زمين افتاده برگيرم و راهشان را ادامه دهم .
1392/11/13 12:33
(0) نظر


نام  :احسان

نام خانوادگى  :حدايق
نام پدر :علاالدين
تاريخ‌تولد  :1340/  /
ش.ش   :1695
محل‌صدورشناسنامه   :تهران
 تاريخ شهادت  :02/08/61
نوع حادثه  :حوادث‌مربوطبه‌جنگ‌تحميلى
شرح حادثه  :حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن-توسطدشمن‌درجبهه
1392/10/25 12:45
(0) نظر

شهيدجليل مورخ 43/4/20 در فسا به دنياآمد تحصيلات خود را تادوم راهنمايي ادامه داد با شروع جنگ تحميلي مدت دو سال از طريق بسيج به جبهه رفت سپس به استخدام سپاه پاسداران درآمد 5 سال در لباس مقدس پاسداري بود ودائم د رجبهه ها حضورداشت وخدمات فراواني انجام مي داد شهيددرجبهه هامسئوليتهاي زيادي داشت در اين اواخر فرماندهي گردان دلير مسلمان را به عهده گرفت و سرانجام در عمليات كربلاي 8 به ديدار معبود شتافت .
1392/10/25 11:36
(0) نظر


نام  :جليل

نام خانوادگى  :آريانژاد)اسلامى(
نام پدر :غلام‌عباس
تاريخ‌تولد  :02/03/1340
ش.ش   :4
محل‌صدورشناسنامه   :جهرم
 تاريخ شهادت  :25/12/63
نوع حادثه  :حوادث‌مربوطبه‌جنگ‌تحميلى
شرح حادثه  :حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن-توسطدشمن‌درجبهه
ادامه مطلب....

1392/10/23 11:6
(0) نظر


عالم هستي و زيست ما، همه و همه، در پيشگاه خداوند است. مواظب باشيد در پيشگاه خداوند معصيت نكنيد.

شهيد جابر صفري

خاطره: در عمليات كربلاى 5 يك شب در سنگر نه نفره اى كه داشتيم به نيت چهارده معصوم (ع) چهارده هزار صلوات فرستاديم و بعد رفتيم پاى قبضه كاتيوشا. با نيروهاى ما كه از سنگر مخابرات آنجا رفته بوديم حدود بيست نفر مى شديم. در آن تاريكى شب همه مشغول پر كردن قبضه كاتيوشا بوديم كه يك گلوله توپ خورد نزديك چرخ عقب ماشين، سمت شاگرد. دو سه متر خاكريز كنار قبضه را به اطراف پرتاب كرد و دو نفر از بچه ها زير خاك مدفون شدند.اما به بركت آن صلواتهاى نذرى هيچ كدام آسيب نديده و حتى يكى از آن تركشها به موشك انداز اصابت نكرده بود.

1392/10/23 9:21
(0) نظر


اين را بدانيد كه اين مردم و خانواده شهدا بودند كه مسؤوليت به شما دادند و امروز خدمت در همچنين مملكتى، بسيار مسئوليت دارد.
 # صفرعلى رضايى #
بار اولش نبود كه فيلم بازي مي كرد. آن قدر هم نقشش را دقيق اجرا مي كرد كه براي هزارمين بار هم آدم گولش را مي خورد. ميكروفون را دست گرفت، چند تا فوت محكم كرد و دست در لحظاتي كه بچه ها بيش از هميشه منتظر اعلان آمادگي براي شركت در عمليات بودند گفت:«كليه برادران حاضر در پادگان، برادراني كه صداي مرا مي شنوند، در زمين ورزش، نمازخانه، ميدان صبحگاه، داخل آسايشگاه ها، كليه اين برادران» .... بعد از مكثي، آهسته:«با كبدشان فرق مي كند!»
1392/10/1 9:29
(0) نظر


اگر به اميد خدا، شهادت نصيب من شد، سعادت دنيا و آخرت شامل حال من شده، كه در راه خدا شهيد شدم.

# يوسف اركانى #

داشت محوطه رو آب و جارو مي كرد.به زحمت جارو رو ازش گرفتم.ناراحت شد و گفت : بذار خودم جارو كنم،اينجوري بدي هاي درونم هم جارو ميشن

كار هر روز صبحش بود،كار هر روز يه فرمانده لشگر...

#شهيد همت #

1392/10/1 9:27
(0) نظر

روزگاري كنار قبور شهدا پر بود از مادران شهدا. بي هيچ لطمه اي به حجاب، هنرمندانه چادر به كمر مي بستند و با وسواس، از آن وسواس هاي مادرانه عكس ها را جا به جا مي كردند، از قبور خاك مي گرفتند، وسايل داخل ضريح آلومينيومي را مرتب مي كردند، شمعداني به وسايل اضافه مي كردند، زيلو پهن مي كردند، مفاتيح مي خواندند، زندگي مي كردند آنجا. ماهرانه دبه هاي كوچك شان را جايي ميان شاخ و برگ درختان مخفي مي كردند، كه هفته بعد ۲ ساعت دنبال يك دبه نگردند! بعضي شان دسته دبه ها را با زنجير قفل مي كردند به جايي، به چيزي! دبه را آب مي كردند، سنگ قبور را مي شستند و دست مي كشيدند روي نوشته قبرها. جوري كه انگار دارند بچه شان را ناز مي كنند. مي رفتي اگر كنارشان، دعوتت به چاي مي كردند و احيانا نان و پنيري. خاطره اي. آه! كم شده اند اين صحنه ها، چرا كه خيلي سريع دارند از ميان ما مي روند. مادران شهدا «امثال و حكم» جمهوري اسلامي اند. به نظام فرزند دادند و عاشقانه پاي اين تقديم نشستند. دلرباترين ميراث فرهنگي جمهوري اسلامي، زنبيل سرخي است كه گنجايش عشق را داشت. يك شكلات، شكم تمام مورچه هاي قطعه اي از بهشت زهرا را پر مي كند. مورچه ها شب جمعه ها دل شان تنگ مي شود براي مادران شهدايي كه ديگر در ميان شان نيستند. مورچه ها از داخل قبر شهدا بيرون مي آيند به اين اميد كه مادران شهدا را ببينند، اما ۵ شنبه به غروب آفتاب نزديك مي شود و مادر شهيد پاكدامن نيست كه نيست. مثل «ننه علي». مثل آن مادر شهيدي كه روي سنگ مزار پسرش، دقيقا روي اسم شهيد، گندم مي ريخت تا سفره پرندگان باشد. حالا هر هفته ۵ شنبه آواز گنجشك ها بوي غم مي دهد. مورچه ها معتقدند: مادر كه برود، هر شهيدي گمنام مي شود! آهاي آدم ها! تا آنها بودند، اين سنگ ها را خاك نمي گرفت.


1392/10/1 9:22
(1) نظر
كلام شهيد:
كافي نيست انسان ستمگر نباشد بلكه لازم است از ستمديدگان نيز دفاع كند شهيد بهنام يوسفي
خاطره:
هر هفته مي آمد ، يا حداكثر ده روز يك بار. از اول خط سنگر به سنگر مي رفت. بچه ها را بغل مي كرد و مي بوسيد. ديگر عادت كرده بوديم.يك هفته كه مي گذشت ، دلمان حسابي تنگ مي شد.
خاطره اي از زندگي شهيد مصطفي چمران

1392/9/30 8:32
(0) نظر
X