شهيد غلامرضا كرامت فرمانده تيپ ادوات ل 19 فجر
شهيد عباسعلي خادمي جانشين تيپ ادوات ل 19 فجرحسينعلي اميري جانشين گردان پشتيباني آتش ادوات
عوض پور همت فرمانده گروهان پشتيباني آتش ل 19 فجر
عبدالعلي ايزدپناه فرمانده گروهان ضد زره ل 19 فجر
منضور غرقيمسؤول ديدهباني ادوات ل 19 فجر
شكرالله نيستاني جانشين ادوات المهدي
رضا نصيري جانشين گردان ضد زره المهدي
مجيد ابوطالبي مسؤول ديدهباني ادوات ادوات المهدي
ابراهيم زارعي فرمانده گروهان ضد زره ل 19 فجر
بر كسي پوشيده نيست كه آنچه امروز بر امت اسلاميمان در ايران و عراق و لبنان و افغانستان و باقي مناطق جهان مي گذرد چيزي نيست جز حلقه هايي از زنجير نبردي كه يكسوي آنرا استكبار جهاني و نيروهاي مزدور وابسته و سوي ديگر آنرا امت اسلامي تشكيل مي دهد .
عالم هستي و زيست ما،
همه و همه، در پيشگاه خداوند است. مواظب باشيد در پيشگاه خداوند معصيت نكنيد.
شهيد جابر
صفري
خاطره: در عمليات كربلاى 5 يك شب در سنگر نه نفره اى كه داشتيم به نيت چهارده معصوم
(ع) چهارده هزار صلوات فرستاديم و بعد رفتيم پاى قبضه كاتيوشا. با نيروهاى ما كه از
سنگر مخابرات آنجا رفته بوديم حدود بيست نفر مى شديم. در آن تاريكى شب همه مشغول پر
كردن قبضه كاتيوشا بوديم كه يك گلوله توپ خورد نزديك چرخ عقب ماشين، سمت شاگرد. دو
سه متر خاكريز كنار قبضه را به اطراف پرتاب كرد و دو نفر از بچه ها زير خاك مدفون شدند.اما
به بركت آن صلواتهاى نذرى هيچ كدام آسيب نديده و حتى يكى از آن تركشها به موشك انداز
اصابت نكرده بود.
اگر به اميد خدا، شهادت نصيب من شد، سعادت دنيا و آخرت شامل حال من شده، كه در راه خدا شهيد شدم.
# يوسف اركانى #
داشت محوطه رو آب و جارو مي كرد.به زحمت جارو رو ازش گرفتم.ناراحت شد و گفت : بذار خودم جارو كنم،اينجوري بدي هاي درونم هم جارو ميشن
كار هر روز صبحش بود،كار هر روز يه فرمانده لشگر...
#شهيد همت #
روزگاري كنار قبور شهدا پر بود از مادران شهدا. بي هيچ لطمه اي به حجاب، هنرمندانه چادر به كمر مي بستند و با وسواس، از آن وسواس هاي مادرانه عكس ها را جا به جا مي كردند، از قبور خاك مي گرفتند، وسايل داخل ضريح آلومينيومي را مرتب مي كردند، شمعداني به وسايل اضافه مي كردند، زيلو پهن مي كردند، مفاتيح مي خواندند، زندگي مي كردند آنجا. ماهرانه دبه هاي كوچك شان را جايي ميان شاخ و برگ درختان مخفي مي كردند، كه هفته بعد ۲ ساعت دنبال يك دبه نگردند! بعضي شان دسته دبه ها را با زنجير قفل مي كردند به جايي، به چيزي! دبه را آب مي كردند، سنگ قبور را مي شستند و دست مي كشيدند روي نوشته قبرها. جوري كه انگار دارند بچه شان را ناز مي كنند. مي رفتي اگر كنارشان، دعوتت به چاي مي كردند و احيانا نان و پنيري. خاطره اي. آه! كم شده اند اين صحنه ها، چرا كه خيلي سريع دارند از ميان ما مي روند. مادران شهدا «امثال و حكم» جمهوري اسلامي اند. به نظام فرزند دادند و عاشقانه پاي اين تقديم نشستند. دلرباترين ميراث فرهنگي جمهوري اسلامي، زنبيل سرخي است كه گنجايش عشق را داشت. يك شكلات، شكم تمام مورچه هاي قطعه اي از بهشت زهرا را پر مي كند. مورچه ها شب جمعه ها دل شان تنگ مي شود براي مادران شهدايي كه ديگر در ميان شان نيستند. مورچه ها از داخل قبر شهدا بيرون مي آيند به اين اميد كه مادران شهدا را ببينند، اما ۵ شنبه به غروب آفتاب نزديك مي شود و مادر شهيد پاكدامن نيست كه نيست. مثل «ننه علي». مثل آن مادر شهيدي كه روي سنگ مزار پسرش، دقيقا روي اسم شهيد، گندم مي ريخت تا سفره پرندگان باشد. حالا هر هفته ۵ شنبه آواز گنجشك ها بوي غم مي دهد. مورچه ها معتقدند: مادر كه برود، هر شهيدي گمنام مي شود! آهاي آدم ها! تا آنها بودند، اين سنگ ها را خاك نمي گرفت.