جبهه فرهنگي مكتب عاشورا
سازمان زنان انقلاب اسلامي منطقه 20
صفحه ها
آمار وبلاگ
تعداد بازديد ها : 373150
تعداد نوشته ها : 1066
تعداد نظرات : 45



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
درباره وبلاگ
آیا می دانیددلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ،این متن ها رومیخونید از جان گذشتگی هزاران شهیداست ؟ این ابر مردان را فراموش نکنیم . . . شادی روح حضرت امام(ره) و 15000شهیدولایت مدار استان فارس ** صلوات** شماره واتساپ: 09399195776

دنيا فقط محل امتحان است. زندگى ابدى در سراى آخرت است و زندگى و حيات واقعى آن جاست. پس بشتابيد.
شهيد عباس معيل
خاطره: يك روز عصر موقع پخش مستقيم غذا! خمپاره زدند، همه فرار كرديم. هر يك از سويي، برخاستيم و آمديم. ديديم خمپاره درست خورده كنار ديگ غذا، اما عمل نكرده است. به همديگر نگاه كرديم، دوست رزمنده اي گفت: باز گلي به جمال و شجاعت ديگ! با همه سياهيش از ما رو سفيدتر است. از جايش تكان نخورده، آفرين.يكي ديگه گفت: اگه اين جناب ديگ مثل ما شيرجه رفته بود روي زمين كه ما الان چيزي براي خوردن نداشتيم. 
1392/10/9 6:37
(0) نظر

 دنيا دوست، پول دوست و جاه طلب نباشيد، چون زندگى ارزشى ندارد، بلكه ارزش زندگى، در حيات طيبه است كه آرزوى هميشه ماست.

شهيد محمود پوررسا

خاطره: پيشنهاد دادم بيايد با خودم باجناق شود و همين مقدمه اي براي ازدواجش شد.به مادر خانومم گفتم:اين رفيق ما از مال دنيا غير از يك دوربين عكاسي چيزي نداره!!گفت:مادر اينها مال دنياست،بگو ببينم ار دين و ايمان چي داره؟گفتم:از اين جهت هرچي بگم كم گفتم!ما كه به گرد پاي او هم نمي رسيم گفت:خدا حفظش كنه من دنبال همچين دامادي بودم.

شهيد سرتيپ حاج محمد جعفر نصر اصفهاني

1392/10/8 10:35
(0) نظر
دنيا جاودانى نخواهد ماند، پس چه بهتر كه در راه اسلام از دنيا برويم. شهيد فريدون مقدوري


خاطره: تا اومدم دست به كار بشم سفره رو انداخته بود. يه پارچ آب ، دوتا ليوان و دو تا پيش دستي گذاشته بود سر سفره . نشسته بود تا با هم غذارو شروع كنيم .وقتي غذا تموم شد گفت: الهي صد مرتبه شكر، دستت درد نكنه خانوم . تا تو سفره رو جمع ميكني منم ظرفها رو ميشورم .گفتم: خجالتم نده ، شما خسته اي ، تازه از منطقه اومدي . تا استراحت كني ظرفها هم تموم شده .نگاهي بهم انداخت و گفت: خدا كسي و خجالت بده كه ميخواد خانومشو خجالت بده .منم سرمو انداختم پايين و مشغول كار شدم .
شهيد حسن شوكت پور 
1392/10/7 15:35
(0) نظر

 در راه خدا مقاوم و صبور باشيد. كه خداوند بندگان خود را آزمايش مى كند. شهيد غلامرضا صباغ گل


خاطره: بعضي پرواي ظاهر و باطن نداشتند، خلوت و جلوتشان يكي بود و خودي و غير خودي نمي شناختند خصوصاً در عشق به امام، غير از ورد زباني و تبعيت قلبي و نهاني خود را به زيور نام و شمايل ايشان مي آراستند. ساده لوحي، از باب مزاح، به يكي از بسيجيان گفته بود: اين چيه كه روي سينه ات سنجاق كرده اي؟(اشاره به تصوير امام)

ـ باتري است(نيرو محركه) اگر نباشد قلبم كار نمي كند!

1392/10/7 15:31
(0) نظر


خواهرم، اولين وصيتم حجاب توست كه از خون من سرخ تر و رنگين تر است، در مرگ من استوار باش.

شهيدرضا پرسيا

خاطره:بهش گفتم: چرا طوري لباس نمي پوشي كه در شأن و موقعيت اجتماعيت باشه؟ يه كم بيشتر خرج خودت كن. چرا همش لباسهاي ساده و ارزون قيمت مي پوشي؟ تو كه وضع ماليت خوبه.گفت: تو بگو چرا بايد چيزايي داشته باشم كه بقيه حسرتش رو بخورن؟ چرا بايد زرق و برق دنيا چشمام رو كور كنه؟ دوست دارم مثل بقيه مردم زندگي كنم...( شهيده اعظم شفاهي)

1392/10/7 15:28
(0) نظر


خواهرم پس سعى كن با پناه بردن در حجاب خودت را از آلودگى هاى جامعه دور نگه دارى. بدون مشورت دست به هيچ كارى نزن.

شهيد نريمان حميدى زاده

خاطره:وقتي آشپز مراعات حال برادران سنگين وزن- هيكل تداركاتي- را مي كرد و غذايشان را يك كم چربتر مي كشيد، يا ميوه درشت تري برايشان مي گذاشت، هر كس اين صحنه را مي ديد، به تنهايي يا دسته جمعي و با صداي بلند و شمرده شمرده شروع مي كردند به گفتن: «اللهم الرزقنا توفيق الپارتي في الدنيا و الاخره!» يعني داريد پارتي بازي مي كنيد حواستان جمع باشد


1392/10/7 15:26
(0) نظر


خواهرانم، شما مى توانيد با حفظ حجابتان نگهبان خون من و تمام شهدا باشيد .

شهيد قربان محمد جهانى

خاطره :غواص به فرمانده اش گفت: اگر رمز را اعلام كردي و تو آب نپريدم، من رو هول بده تو آب!

فرمانده گفت اگه مطمئن نيستي ميتوني برگردي.غواص جواب داد نه، پاي حرف امام ايستادم.

فقط مي ترسم دلم گير خواهر كوچولوم باشه. آخه تو يه حادثه اقوامم رو از دست دادم و الان هم خواهرم رو سپردم به همسايه ها تا تو عمليات شركت كنم.

والفجر8 ،اروند رود وحشي ، فرمانده تا داد زد يا زهرا ، غواص قصه ي ما اولين نفري بود كه تو آب پريد ! اولين نفري بود كه به شهادت رسيد!

من و شما چقدر پاي حرف امام ايستاده ايم؟

1392/10/7 15:18
(0) نظر


به تزكيه و تهذيب نفس خود بپردازيد و در راه رسيدن به خدا و شناخت ارزش ها، لحظه اى از پا ننشينيد.

شهيدعلى مقدم 

خاطره:نوشتن يادداشت روزانه را اجباري كرده بود.مي گفت« بنويسيد چه كارهايي براي گردان، تيپ واحد و قسمتتون كرديد. اگه بنويسيد، نفر بعدي كه ميآد مي دونه چه خبره. ان موقع بهتر ميتونه تصميم بگيره.»

شهيد حسن باقري

1392/10/7 15:14
(0) نظر
 بكوشيد تا عاشق شويد چرا كه مسير عشق بي انتهاست مبدأش كربلا ، مقصدش تا خداست .
شهيدعلي رضواني
خاطره: نيمه شعبان سال 1369 بود. گفتيم امروز به ياد امام زمان (عج) به دنبال عمليات تفحص مي رويم اما فايده نداشت. خيلي جست وجو كرديم پيش خود گفتيم يا امام زمان (عج) يعني مي شود بي نتيجه برگرديم؟ در همين حين 4 يا 5 شاخه گل شقايق را ديديم كه برخلاف شقايق ها، كه تك تك مي رويند، آنها دسته اي روييده بودند. گفتيم حالا كه دستمان خالي است شقايق ها را مي چينيم و براي بچه ها مي بريم. شقايق ها را كنديم. ديديم روي پيشاني يك شهيد روئيده اند. او نخستين شهيدي بود كه در تفحص پيدا كرديم،
شهيد مهدي منتظر قائم.
1392/10/7 10:8
(0) نظر

 برادران و خواهران مسلمان! به ياد خدا باشيد كه «والله اعلم» و هر وقت بر شما فشار مى آيد، در نمازتان از خدا كمك بخواهيد و صبر را پيشه ى خود كنيد. شهيد موسى آقايى

خاطره:

به سنگر تكيه زده بودم و به خاك ها پا مي كشيدم. حاجي اجازه نداده بود بروم عمليات. مرا باش با ذوق و شوق روي لباسم شعار نوشته بودم. فكر كرده بودم رفتني هستم.داشت رد مي شد. سلام و احوال پرسي كرد. پا پي شد كه چرا ناراحتم. با آن قيافه ي عبوس من و اوضاع و احوال، فهميده بود موضوع چيه. صداش آرام شد و با بغض گفت«چيه؟ ناراحتي كه چرا نرفتي عمليات؟ خوب برو! همه رفتند، تو هم برو. تو هم برو مثل بقيه. بقيه هم رفتند و برنگشتند.»<br>و راهش را گرفت و رفت.

شهيد همت

1392/10/3 12:38
(0) نظر
X