جبهه فرهنگي مكتب عاشورا
سازمان زنان انقلاب اسلامي منطقه 20
صفحه ها
آمار وبلاگ
تعداد بازديد ها : 375535
تعداد نوشته ها : 1066
تعداد نظرات : 45



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
درباره وبلاگ
آیا می دانیددلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ،این متن ها رومیخونید از جان گذشتگی هزاران شهیداست ؟ این ابر مردان را فراموش نکنیم . . . شادی روح حضرت امام(ره) و 15000شهیدولایت مدار استان فارس ** صلوات** شماره واتساپ: 09399195776

كلام شهيد:

ضعف هاى خود را در نظر بگيريد و تهذيب و تزكيه ى نفس پيدا كنيد. شهيد محمدرضا معلمى

خاطره:

به شدت از غيبت بدش مي آمد. هر وقت اسم يكي از بچه ها را مي آورديم، مثلا مي گفتيم: حسين مي گفت: حسين اينجا هست يا نه؟
نمي گذاشت كوچكترين حرفي در مورد كسي كه پيش ما نيست بزنيم.چنان ما را عادت داده بود كه حاضر نبوديم يك كلام غيبت كنيم.
شهيد سيد محمد ابراهيمي

1392/9/25 8:8
(0) نظر

كلام شهيد:

عالم هستي و زيست ما، همه و همه، در پيشگاه خداوند است. مواظب باشيد در پيشگاه خداوند معصيت نكنيد. شهيد جابر صفري

خاطره:

در عمليات كربلاى 5 يك شب در سنگر نه نفره اى كه داشتيم به نيت چهارده معصوم (ع) چهارده هزار صلوات فرستاديم و بعد رفتيم پاى قبضه كاتيوشا. با نيروهاى ما كه از سنگر مخابرات آنجا رفته بوديم حدود بيست نفر مى شديم. در آن تاريكى شب همه مشغول پر كردن قبضه كاتيوشا بوديم كه يك گلوله توپ خورد نزديك چرخ عقب ماشين، سمت شاگرد. دو سه متر خاكريز كنار قبضه را به اطراف پرتاب كرد و دو نفر از بچه ها زير خاك مدفون شدند.اما به بركت آن صلواتهاى نذرى هيچ كدام آسيب نديده و حتى يكى از آن تركشها به موشك انداز اصابت نكرده بود.

1392/9/25 8:7
(0) نظر

كلام شهيد:

عزيزان، پاسدار ولايت فقيه باشيد تا اسلام احيا شود تا بهتر ابرقدرتها را سركوب كنيد و بدانيد كه آمريكا و شوروي و اسرائيل همانند پركاهي در برابر سيل خروشان اسلام هستند و هيچ ترديدي در آن نيست. شهيد ذبيح الله مرادي

خاطره:

بچه ها توي محاصره گير كرده بودند . طاقت نداشت. اين پا آن پا مي كرد. نمي توانست بماند . بايد خودش را مي رساند. پريد پشت نفربر و گفت « هرچي مهمات دم دست داريم بريزيد بالا .» پر كه شد ، معطل نكرد.گازش را گرفت و رفت . وقتي به هوش آمد ، افتاده بود وسط خاكريز . بدنش تير مي كشيد. يك نگاه به دور و برش انداخت . نفربر پر از گلوله و موشك آر پي جي سوخته بود و از چهار ستونش دود بلند مي شد. هر چه فكر كرد، نفهميد چه طور از نفربر پرت شده بيرون . دست به بدنش كشيد سالم بود؛ سالمِ سالم.
شهيد ردائي پور

1392/9/25 8:7
(0) نظر

كلام شهيد:

عزيزانم، به شما سفارش مي كنم كه تقوا، صبر، توكّل و ياد خدا را زينت قلب و روح خود كنيد. شهيد علي اصغر يزداني

خاطره:

ناهار خونه پدرش بوديم . همه دور تا دور سفره نشسته بودم و مشغول غذا خوردن.
رفتم تا از آشپزخونه چيزي براي سفره بيارم. چند دقيقه طول كشيد.
تا برگشتم نگاه كردم ديدم آقا مهدي دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع كنيم .
اين قدر كارش برام زيبا بود كه تا الان تو ذهنم مونده.
شهيد مهدي زين الدين

1392/9/25 8:4
(0) نظر

كلام شهيد:

عوامل شرق و غرب در صفوف به هم فشرده تان نفوذ نكنند.قصد آنان تفرقه در بين شما و خدمت براي اربابانشان مي باشد.نقشه هاي شوم آنان را نقش برآب سازيد. شهيد اسماعيل ملكي

خاطره:

گفتم « دكتر، شما هرچي دستور مي دي، هرچي سفارش مي كني، جلوي شما مي گن چشم ، بعد هم انگار نه انگار . هنوز تسويه ي مارو نداده ن . ستاد رفته زير سؤال . مي گن شما سلاح گم كرده ين ...» همان قدر كه من عصباني بودم ، او آرام بود. گفت « عزيز جان ، دل خور نباش . زمانه ي نابه سامانيه . مگه نمي گفتن چمران تل زعتر را لو داده ؟ حالا بذار بگن حسين مقدم هم سلاح گم كرده . دل خور نشو عزيز.»
خاطره اي از زندگي شهيد مصطفي چمران

1392/9/25 8:3
(0) نظر

كلام شهيد:

غرق در تجملات دنيا نشويد و در اجراى احكام اسلام، كوتاهى نكنيد شهيد على اصغر اسدى

خاطره:

اوايل سر از كارش در نمي آوردم،چون هم دوستاي مذهبي و ارزشي داشت و هم دوستايي كه از نظر اعتقادي هيچ شباهتي بهش نداشتن و حتي مخالفش بودن!يه روز ازش علت اين قضيه رو پرسيدم.
گفت:«هميشه آدم بايد دو جور دوست داشته باشه،بعضيا باشن كه تو از وجودشون استفاده كني و بعضيا هم باشن كه از وجودت استفاده كنن كه در هر دو صورت اين دوستي براي يه طرف مفيده.»
مي گفت:«دوستي با كسايي كه خودشون به ارزش ها مقيد هستن خيلي خوبه،ولي توي اونا چيزي رو تغيير نميده.
هنر اينه كه بتوني تو قلب كسي كه با تو و اعتقاداتت مخالفه نفوذ كني و روش تاثير بذاري.»(شهيده شهناز حاجي شاه)

1392/9/25 8:1
(0) نظر

كلام شهيد:

فرزندان خود را نيز همانگونه تربيت كنيد كه سربازاني با ايمان و عاشق شهادت و علمداراني صالح و وارث حضرت ابوالفضل (عليه السلام) براي اسلام بار بيايند . شهيد مهدي باكري

خاطره:

هميشه مي گفت: انشاءالله كه خيره.تكه كلامش بود.يه روز غروب توي سنگر نشسته بوديم كه عقرب نيشش زد.همگي كمك كرديم تا برسونيمش سنگر امداد
بازم داشت زير لب مي گفت: انشاءالله كه خيره.از سنگر بيرون اومديم و رفتيم سمت امداد.هنوز چند قدمي از سنگر فاصله نگرفته بوديم كه صداي خمپاره اومد
درست خورد وسط سنگرمون و هيچي ازش باقي نماند ...
هاج و واج مونده بوديم،فهميديم اون عقرب فرستاده ي خدا بود كه ما رو از سنگر دور كنه.اونجا بود كه به تكه كلام حبيب رسيدم.واقعاً هر چي خدا بخواهد همون ميشه
خاطره اي از زندگي شهيد حبيب الله كلهر

 

1392/9/25 7:58
(0) نظر

كلام شهيد :فرزندان من! هيچ شرافتي بالاتر از تسليم بودن در مقابل خدا نيست. شهيد محمد كمالي

خاطره:تير بار چي ما بسيجي جواني بود كه فقط سه ماه آموزش ديده بود
اسير عراقي با دست نشانش مي داد و با حرص مي گفت:
هفت سال است در ارتش عراق تير بار چي ام
ولي جلوي شجاعت اين جوان كم آورده ام !

 

1392/9/25 7:57
(0) نظر

كلام شهيد:فرزندم! در زندگى قرآن را الگوى خود قرار بده، و تمام مسائل را از روى آن بسنج. شهيد محمدرضا حسينى

خاطره:ما را به خط كردند . از اول صف يكي يكي اسم و مشخصات مي پرسيدند، مي آمدند جلو. نوبت من شد. اسمم را گفتم . مترجم پرسيد «مال كدوم لشكري ؟» گفتم « لشكر امام حسين.» افسر مراقب يك دفعه پريد. موهايم را گرفت به طرف خودش كشيد. داد زد « حسين ؟ حسين خرازي؟ « چشم هاش انگار دوتا گلوله ي آتش ؛ سرم را انداختم پايين ، گفتم«نه.»

1392/9/25 7:55
(0) نظر

كلام شهيد:فقط فرامين قرآن و ائمه را نصب العين خود قرار دهيد. شهيد كرم على صغرى

خاطره:توي تمرين چقدر گفتيم خوش به حالشون الان زير پتو رفته اند خوابيدن بعد از دسته ما نوبت آنها بود
نخوابيده بودند. براي ما اب را گرم كرده بودند.

1392/9/25 7:54
(0) نظر

كلام شهيد:فقط يك چيز را به شما توصيه مي كنم كه نفس امّاره را نابود كنيد تا به درون خود راه يابيد. شهيد صفرعلي خوارزمي

خاطره:هوا تاريك بود و بچه ها توي دشت آماده شروع عمليات بودند.يه دفعه متوجه انفجار مين منور شديم.انفجار مين هم مساوي بود با شليك منور و روشن شدن منطقه.منطقه هم اگه روشن ميشد دشمن بچه ها رو مي ديد و عمليات لو مي رفت.كلي هم كشته مي داديم.يكي از بچه ها خودش رو انداخت روي مين منور.اونقدر حرارت مين منور زياد بود كه كل بدنش رو سوزاند،پلاكش هم ذوب شد.آروم چشماش رو بست و پر كشيد...
خودش رو فدا كرد تا بچه ها قتل و عام نشن،خودش رو فدا كرد تا عمليات لو نره...

1392/9/25 7:53
(0) نظر
X