جبهه فرهنگي مكتب عاشورا
سازمان زنان انقلاب اسلامي منطقه 20
صفحه ها
آمار وبلاگ
تعداد بازديد ها : 374259
تعداد نوشته ها : 1066
تعداد نظرات : 45



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
درباره وبلاگ
آیا می دانیددلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ،این متن ها رومیخونید از جان گذشتگی هزاران شهیداست ؟ این ابر مردان را فراموش نکنیم . . . شادی روح حضرت امام(ره) و 15000شهیدولایت مدار استان فارس ** صلوات** شماره واتساپ: 09399195776
كلام شهيد:
شما را توصيه به حمايت از اين انقلاب مي كنم كه نعمت بسيار بزرگي را خدا به ما ارزاني داشته است و با هر كسي كه از روي عناد با اين انقلاب دشمن است به مقابله برخيزيد. شهيد علي اسحاقي فرد
از محل كارش تا خونه فاصله اي نبود.يعني اگه اراده مي كرد مي تونست در طول روز چند بار به خونه سر بزنه.با اين حال سه الي چهار هفته نمي يومد.كار به جايي رسيده بود كه بچه هاش هم باهاش غريبي مي كردند.وقتي بهش گفتم يه كم بيشتر بيا خونه گفت: شما هيچ وقت از ذهن من بيرون نمي رويد،اما چه كنم كه مسئوليت انقلاب سنگين تره.
راوي: همسر شهيد محمد بروجردي
1392/9/26 7:23
(0) نظر

كلام شهيد:

شما را در بر پاداشتن نماز و احكام الهي و روزه سفارش مي كنم زيرا آنچه ما را موفق و پيروز مي دارد، اسلام است و خدا. شهيد علي احمدي

خاطره:

صبح ها بعد از نماز مي نشست قرآن مي خواند
اگر زهرا بيدار بود توي بغل مي گرفتش
و اگر خواب بود ، كنار رختخوابش مي نشست و مي خواند!
مي گفت: اينجا باشم كه از الان چشم و گوشش به اين چيزها عادت كنه
خاطره اي از زندگي شهيد دكتر محمد علي رهنمون

1392/9/25 8:18
(0) نظر

كلام شهيد:

شما را سفارش مي كنم به ترك گناه و معاصي. اي برادران، هميشه خدا را به ياد داشته باشيد و تنها از او ياري بخواهيد. شهيد حافظ خداياري

خاطره:

بيست و شش تا موشك ِ خراب برگردانده بودند مقر. دكتر گفت «بگيرمشان ، اگر شد استفاده كنيم .»گرفتيم ، درست كردشان ، استفاده كرديم؛ هر بيست و شش تايش!
خاطره اي از زندگي شهيد مصطفي چمران

1392/9/25 8:16
(0) نظر

كلام شهيد:

شما وارثان خون هاى معطر شهدا هستيد. پس تقوا و استقامت و بردبارى را سر لوحه كارتان قرار دهيد. شهيد صفرعلى رضايى

خاطره:

سال تحويل دور هم بوديم . سر سفره نشسته بوديم كه پدر بهمون عيدي داد. بعدش علي شروع كرد به همه عيدي داد غير از من .
گفت: بيا بالا توي اتاق خودمون.يه قابلمه گرفت و گفت : من ميزنم روي قابلمه تو از روي صداش بگرد و هديه ات رو پيدا كن.
گذاشته بد توي جيب لباس فرمش.يه شيشه عطر بود و يه دستبند. اين قدر برام لذت بخش بود كه تا الان يادم مونده
شهيد علي رضا ياسيني

1392/9/25 8:15
(0) نظر

كلام شهيد:

شهادت حد نهايي تكامل انسان و قله رفيع انسانيت است، شهادت، مرگ سعادت آميزي است كه آغاز ديدن و زندگي پر ثمر نوين را بشارت مي دهد، شهادت يك تولدي است براي زندگي جاويد. شهيد جلال عباسي

خاطره:

به مسئول اعزام گفت:«مي خوام برم جبهه» پرسيد:«شما محصّليد؟» گفت:«بله!» بلند شد و صورتش را بوسيد -من به جاي تو مي جنگم تو درس هايت را بخوان كه آينده ساز انقلابي، بايد مراقب انقلاب باشي تا به دست دشمن نيفتد.

1392/9/25 8:14
(0) نظر

كلام شهيد:

شهادت خطى است كه از صدراسلام عاشقان الله به آن عشق مى ورزيدند و امام حسين (ع ) كسى بود كه جان و مال و همه چيز خود رابراى پيشبرد دين مبين اسلام قربانى نمود و به درجه شهادت رسيد و دنباله روامام حسين كسانى بودند كه ميخواستند دين مبين اسلام را پايدارتر كنند، ولى چون دژخيمان آن زمان قدرت را در دست داشتند آنها را زندانى و يا به شهادت مى رساندند. شهيد محمد ابراهيم

خاطره:

وقت نماز جماعت كه مي شد، اصرار مي كرد من جلو بايستم. قبول نمي كردم. من يك بسيجي ساده بودم و آقا مهدي فرمانده لشكر. نمي توانستم قبول كنم . بهانه مي آوردم. اما تقريبا هميشه آقا مهدي زورش بيش تر بود. چند بار شد كه با حرف هايش گريه م انداخت. مي گفت « شما جاي پدر و عموي ماهاييد شا بايد جلو وايستيد. » بعضي وقت ها خودش را از من قايم مي كرد، نماز كه تمام مي شد، توي صف مي ديدمش يا بعضي وقت ها بچه ها مي گفتند كه « آقا مهدي هم بودها! »
شهيد مهدي باكري

1392/9/25 8:13
(0) نظر

كلام شهيد:

شهادت در راه دين و آزادي و استقلال، سعادت است. شهيد موسي نيكو

خاطره:

مادرم موقع خواستگاري براي مصطفي شرط گذاشته بود كه اين دختر صبح كه از خواب بلند ميشه بايد ليوان شيرو قهوه جلوش بذاري و ... خلاصه زندگي با اين دختر برات سخته.
اما خدا ميدونه مصطفي تا وقتي كه شهيد شد ، با اينكه خودش قهوه نميخورد هميشه براي من قهوه درست ميكرد.
ميگفتم واسه چي اين كارو ميكني؟ راضي به زحمتت نيستم .ميگفت: من به مادرت قول دادم كه اين كارو انجام بدم .همين عشق و محبتهاش به زندگيمون رنگ خدايي داده بود.
شهيد مصطفي چمران

1392/9/25 8:12
(0) نظر

كلام شهيد:

شهادت، زيباترين، بالنده ترين و نغزترين كلام در تاريخ بشريت است، شهادت بهترين و روشن ترين معني حقيقت توحيد است و تاريخ تشيع خونين ترين و گوياترين تابلو نمايانگر شكوه و عظمت شهيد است. شهيد حاج ابراهيم همت

خاطره:

از سنگر دويد بيرون . بچه ها دور ماشين جمع شده بودند. رفت طرفشان. گفتم« بيا پدر جان . اينم حاج حسين.» پيرمرد بلند شد، راه افتاد . يك دفعه برگشت طرف من. پرسيد « چي صداش كنم؟» « هرچي دلت مي خواد.» تماشايشان مي كردم. حاج حسين داشت با راننده ي ماشين حرف مي زد. پيرمرد دست گذاشت روي شانه اش. حاجي برگشت، هم ديگر را بغل كردند. پيرمرد مي خواست پيشانيش را ببوسد، حاجي مي خنديد، نمي گذاشت. خمپاره افتاد . يك لحظه ، همه خوابيدند روي زمين. همه بلند شدند؛ صحيح وسالم. غير از حاجي.
شهيد خرازي

1392/9/25 8:11
(0) نظر

كلام شهيد:

شهدا كليد داران كعبه شيدايي اند و كعبه شيدايي كربلاست شهيد سيد مرتضي آويني

خاطره:

هركاريش كرديم از شهر بيرون نرفت كه نرفت؛حتي تو بمبارون شديد.براي رزمنده ها هركاري از دستش برمي اومد مي كرد.يه روز يكي از اقوام بهش گفت:«چرا شما هم مثل بقيه همسايه ها و فاميل از آبادان نمي رين؟»
خيلي ناراحت شد.اشك تو چشماش جمع شد و بهش گفت:«مگه اهل بيت امام حسين(ع)تنهاش گذاشتن كه ما بخوايم اماممون رو تنها بذاريم؟اگه ماهم بريم،پس كي هواي اين جوونارو داشته باشه.ديگه غير از اين چه تكليفي داريم؟» (شهيده خاتون حسيني نژاد)

1392/9/25 8:10
(0) نظر

كلام شهيد:

شهيد به تمامي انسان ها و تاريخ پيام دارد كه: ارزش ها با خون من زنده شد، پاسدار آن باشيد، تا چون من فائز شويد. شهيد حسين چترزرين

خاطره:

اونقدر قشنگ مي نوشت كه هميشه انشاها و مقاله هاش رو مي زدن به درو ديوار مدرسه؛چون همه بچه هادوست داشتن اونا رو بخونن.يه روز موضوع انشاء اين بود:«در آينده مي خواهيد چه كاره شويد؟»
همه منتظر بودن ببينن طاهره چي مي نويسه.شروع كرد به نوشتن و يه چند خطي هم نوشت.
ولي بعد هرچي نوشته بود رو خط زد و اينطور نوشت:«به من الهام شده كه خيلي زود مي ميرم،البته با شهادت.
اگه الان هم درس مي خونم،براي دكتر و مهندس شدن نيست،فقط براي اينه كه خدا رو بهتر بشناسم!» (شهيده طاهره هاشمي)

1392/9/25 8:9
(0) نظر

كلام شهيد:

ضعف هاى خود را در نظر بگيريد و تهذيب و تزكيه ى نفس پيدا كنيد. شهيد محمدرضا معلمى

خاطره:

به شدت از غيبت بدش مي آمد. هر وقت اسم يكي از بچه ها را مي آورديم، مثلا مي گفتيم: حسين مي گفت: حسين اينجا هست يا نه؟
نمي گذاشت كوچكترين حرفي در مورد كسي كه پيش ما نيست بزنيم.چنان ما را عادت داده بود كه حاضر نبوديم يك كلام غيبت كنيم.
شهيد سيد محمد ابراهيمي

1392/9/25 8:8
(0) نظر
X