و بدانيد، نماز خوب انسان
را از فحشاء و منكر دور مي كند، نماز را با حضور قلب اقامه كنيد.
شهيد علي رجبي
خاطره: صبح
تا شب تمرين غواصي داشتيم . دويدن توي گل و لاي ، شيرجه زدن شنا در آب سرد ، رفته بوديم
جبهه يعني ! شبها
هم درس مي خوانديم دانشجو ها درس دانشگاه و ما هم جزوه كنكور ، يك كتري چاي درست مي
كرديم و مي نشستيم به درس خواندن . نتيجه كنكور احمد وقتي آمد كه شهيد شده بود . رتبه دوم پزشكي .
من تكليف مي كنم شما «رزمندگان» را به وظيفه عمل كردن و حسين وار زندگي كردن.
شهيد مهدي زين الدين
خاطره: دستور
اين بود؛ يك تراورس، يك موتور برق و دو عدد لامپ. يك الاغ را با اين ها مجهز مي كرديم
و مي فرستاديم پشت تپه . بايد آتش تهيه شان را مي ديدي . فكر مي كرديم اگر با اين همه
مهمات بهمان حمله مي كردند، چه كار مي كرديم.آن ها هم لابد به اين فكر مي كردند كه
اين تانك ها از كجا پيدايشان شده است.
ملت ما رهروان راه سرخ حسين بن على (ع ) هستند. بويژه جوانان عزيز وپرشور انقلابمان كه باريختن خون خود همچون حسين (ع )م رگ رنگين رابازندگى ننگين ترجيج داده .
شهيد ابراهيم سال ري جفين
خاطره: هميشه حاضر
بود.هيچ وقت خودش رو كنار نكشيد.حتي وقتى بنى صدر خلع درجه اش كرد ، با لباس بسيجى
مى رفت سپاه.مثل يه بسيجي صفر كيلومتر كار مي كرد.طرح مى داد و برنامه ريزى ستادي مى
كرد.اصلا براش مهم نبود كه تا ديروز سرهنگ بوده و امروز يه بسيجي ساده است.فقط به خدمت
فكر مي كرد...خاطره
اي از زندگي شهيد صياد شيرازي
مابسيجى ها به آمريكا و شياطين شرق و غرب فهمانديم، كه ما اگر از سر بريده مى ترسيديم، در جبهه عاشقان نمى درخشيديم .
شهيد حبيب الله زنگويى
خاطره: كلاس چهارم بود كه اسمش رو تو كلاس قرآن نوشتم. يه
روز وقتي رفتم از كلاس بيارمش، معلمش جلوم رو گرفت و پرسيد:«تو خونه با فهيمه قرآن
كار مي كنيد؟»گفتم نه؛ چطور؟گفت:«آخه خودش قرآن رو بلده،بيشتر سوره ها رو تو كلاس مي خونه و
من و بچه ها گوش مي ديم.طوري مسلطه كه غلط هاي بچه هارو زودتر از من مي فهمه.»با تعجب
به فهيمه نگاه كردم.سرش رو انداخته بود پايين و چادرشو گرفته بود زير چونه اش.بهش گفتم:«قرآن و از
كجا بلدي؟»گفت:«قبل از كلاس يه بار مي خونم و ياد مي گيرم!»تو مسجد بعد از نماز
به همه مي گفت:هركي دوست داره بمونه تا از همديگه قرآن ياد بگيريم.نمي گفت:«يادتون
بدم»تا به كسي برنخوره.(شهيده فهميه سياري)