جبهه فرهنگي مكتب عاشورا
سازمان زنان انقلاب اسلامي منطقه 20
صفحه ها
آمار وبلاگ
تعداد بازديد ها : 373191
تعداد نوشته ها : 1066
تعداد نظرات : 45



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
درباره وبلاگ
آیا می دانیددلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ،این متن ها رومیخونید از جان گذشتگی هزاران شهیداست ؟ این ابر مردان را فراموش نکنیم . . . شادی روح حضرت امام(ره) و 15000شهیدولایت مدار استان فارس ** صلوات** شماره واتساپ: 09399195776


هيچ كس بي آنكه سعي كند به زيارت آفتاب نخواهد رفت

شهيد سعيد جان بزرگي

خاطره: مرتب روزه مي گرفت.خيلي وقتا هم نماز شب مي خوند.نماز شباش معمولي نبود،طوري گريه مي كرد كه اتاق به لرزه مي افتادگاهي از صداي گريه اش بيدار مي شديم.هيچ وقت دوست نداشت مرفه زندگي كنيم.از روز اول زندگيمون توي منزل اجاره اي زندگي مي كرديم...ارتش به پرسنل خونه سازماني مي داد،وقتي ازش خواستم يه منزل سازماني بگيره ، گفت:بذار كساني كه نياز دارن بگيرن...شخازطره اي از زندگاني شهيد نامجو

1392/11/8 8:6
(0) نظر


هيچ شرافتي بالاتر از تسليم بودن در مقابل خدا نيست.

شهيد محمد كمالي

خاطره: خوابيده بود. بحث مي كرديم. اين قدر داد و فرياد كرديم كه از خواب پريد . « چيه ؟ چي شده ؟» گفتم« اين مي گه واسه چي خاك ريز نزدي برامون.» گفت« خب چرا نزدي؟» گفتم « آقا جون ! وسط روز روز كه نمي شه خاك ريز زد.» بلند شد، نشست .« روز و شب نداره. پاشو بريم، بينم مي شده خاك ريز بزني و نزده اي.»شهيد خرازي

1392/11/8 8:5
(0) نظر


هنوز نداي ( هل من ناصر ينصرني ) حسين(عليه السلام) از كنار فرات به گوش ميرسد.

شهيد علي اكبر گنابادي

خاطره: دلم راضي نميشد برود. گفتم : «اگر بروي شيرم را حلالت نمي كنم.»گفت : «قبول! يعني راضي هستي من توي خيابان تصادف كنم و بميرم ولي در جبهه شهيد نشوم؟! اصلا اگر نگذاري بروم شكايتت را پيش حضرت زينب (سلام الله عليها) ميكنم. مگر خون من از خون علي اكبر و علي اصغر امام حسين رنگين تر است؟»مي دانستم حريفش نميشوم. گفتم : «برو ، خدا به همراهت...»دانش آموز شهيد محمد رضا شمس الدين

1392/11/8 8:3
(0) نظر


هميشه و در همه حال در صحنه بودن خود را حفظ كنيد. با منافقين و افراد ضد دين با تمام كوشش مبارزه و مقابله كنيد. چرا كه آنان نوكري بيش نيستند، و وظيفه نوكر اجراي امر ارباب است، و اينان دنبال فرصت مي گردند تا به انقلاب ضربه اي وارد آورند.

شهيد ابوالفضل الماسي

خاطره: هروقت حاجي از منطقه به منزل مي آمد,بعد از احوال پرسي با من, با همان لباس خاكي بسيجي,به نماز مي ايستاد.يك روز به شوخي گفتم: تو مگه چقدر پيش ما هستي كه به محض آمدن,نماز مي خواني؟ نگاهي كرد و گفت: هروقت تو را مي بينم, احساس مي كنم بايد دو ركعت نماز شكر بخوانم. سردار شهيد حاج محمد ابراهيم همت

1392/11/8 8:1
(0) نظر


هميشه قرآن را سرلوحه ى كارهاى خودتان قرار دهيد و خودتان را در حضور خدا بدانيد.

شهيد محمد رحيمى

خاطره: پسر بچه چهارده ساله اي بين ما بود كه بيش از چهل و هشت ساعت نبود كه به جبهه اعزام شده بود. مي گفتند قاچاقي آمده و توي خط با او آشنا شده بودم و به گروه ما در جا به جايي مجروحين كمك مي كرد و بچه پركار و فعالي بود.در يكي از حملات، تركش خمپاره دشمن، به پهلويش خورد. هر چه تلاش كرديم موفق به نجات او نشديم و او در آغوشم شهيد شد. ساعت ها براي او گريه مي كردم.

1392/11/8 8:0
(0) نظر


هميشه در نبرد با شيطان درونى نفس مبارزه كنيد كه راه مبارزه با نفس در اين است، قرآن و نهج البلاغه زياد بخوانيد.

شهيد صفدر صفدرى

خاطره: آخرين برگ از نوشته هاي يكي از شهداي كانال حنظله:امروز روز پنجم است كه در محاصره هستيم.آب را جيره بندي كرده ايم.نان را جيره بندي كرده ايم.عطش همه را هلاك كرده است.همه را جز شهدا كه حالا كنار هم در انتهاي كانال خوابيده اند.ديگر شهدا تشنه نيستند.فداي لب تشنه ات پسر فاطمه

1392/11/8 7:59
(0) نظر


هميشه در كارهاى اسلام شركت كنيد. و هميشه به ياد خدا باشيد.

شهيد عيدمحمد نجاري

خاطره: وقتي دكتر تير خورد ، همه ي بچه ها آمدندديدنش. باور نمي كردند. مي گفتند دكتر رويين تن است. تصرف دارد روي گلوله ها. مسيرشان را عوض مي كند. از اين حرف ها . دكتر وقتي شنيد ، خيلي خنديد.خاطره اي از زندگي شهيد مصطفي چمران

1392/11/8 7:57
(0) نظر


هميشه دنياي آخرت را در نظر داشته باشيد و خدا را از ياد مبريد .

شهيد نبي اله زماني

خاطره: باشگاه گلف اهواز شده بود پايگاه منتظران شهادت. يكي از اتاق هاي كوچكش را با فيبر جدا كرد؛ محل استراحت و كار. روي در هم نوشت « 100% شناسايي، 100% موفقيت.» گفت «حتي با يه بي سيم كوچيك هم شده بايد بي سيم هاي عراقي را گوش كنيد. هرچي سند و نامه هم پيدا مي كنيد بايد ترجمه به شه.» از شناسايي كه مي آمد، با سر و صورت خاكي مي رفت اتاقش. اطلاعات را روي نقشه مي نوشت. گزارش هاي روزانه رانگاه مي كرد.شهيد حسن باقري

1392/11/8 7:56
(1) نظر


هميشه با وضو باشيد و به دعاها اهميت دهيد.

شهيد محمد خليلي طرقبه

خاطره: خيلي آقا بود.تا مي شنيد رزمنده اي شهيد شده ، مي رفت و پيشوني اش رو مي بوسيد. تا اينكه خبر دادن توي يه عمليات به شهادت رسيده. به اتفاق چند تا از بچه ها رفتيم و به تلافي اون بوسه هايي كه بر پيشوني شهدا زده بود ،پيشونيش رو بوسه باران كنيم. <br>رسييديم بالاي سرش. پارچه رو كنار زديم. اما ديديم سر نداره...

1392/11/8 7:55
(0) نظر


همه از اين دنيا خواهيم رفت آنچنان كه همه رفته اند فقير و غني بزرگ و كوچك و صاحب نام و بي نام و نشان پس چه خوب است آنچنان رويم كه ملائك و فرشتگان و انبيا و اوليا بر ما سلام گويند.

شهيد غلامعباس فضلي

خاطره: پول ها و طلاهاش رو داد و خداحافظي كرد داشت از در ستاد پشتيباني جنگ مي رفت بيرون كه مسئول ستاد گفت:مادر! رسيدتون رو نمي گيرين؟پيرزن لبخندي زد و گفت:من براي دادن شوهر و دوتا پسرم از كسي رسيد نگرفتم اينا كه ديگه چيزي نيست...

1392/11/8 7:53
(0) نظر


هموطنان مبارز و انقلابيم، ولايت فقيه استمرار راه انبياست. اسلام پس از گذشت سالها بار ديگر جاني دوباره گرفته است. قلب اسلام ولايت فقيه است پس ولايت فقيه را بايد سالم نگه داريم تا اسلام جانش سلامت باشد.

شهيد بخش الله ميرزايي

خاطره: با يه موتور درب و داغون مي يومد كميته.سر و كله اش كه پيدا ميشد بچه ها تيكه بارش مي كردند- آقاي بروجردي! پاركينگ ماشين هاي ضد گلوله اون طرفه ، برو اونجا پاركش كن- حاجي ! حيفه اينو سوار ميشي ها! ميدوني بهش خط بيفته چي ميشه؟!- حاجي بده ببرمش روش چادر بكشم تا آفتاب نخوره ، حيفهبروجردي هم كم نمي آورد،موتور رو داد به اين آخري و گفت:بارك الله! ببر چادر بكش روش ، فقط مواظب باشيا ، ما همين يه وسيله رو داريم ...شهيد محمد بروجردي

1392/11/8 7:51
(0) نظر
X