جبهه فرهنگي مكتب عاشورا
سازمان زنان انقلاب اسلامي منطقه 20
صفحه ها
آمار وبلاگ
تعداد بازديد ها : 372739
تعداد نوشته ها : 1066
تعداد نظرات : 45



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
درباره وبلاگ
آیا می دانیددلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ،این متن ها رومیخونید از جان گذشتگی هزاران شهیداست ؟ این ابر مردان را فراموش نکنیم . . . شادی روح حضرت امام(ره) و 15000شهیدولایت مدار استان فارس ** صلوات** شماره واتساپ: 09399195776


هميشه با وضو باشيد و به دعاها اهميت دهيد.

شهيد محمد خليلي طرقبه

خاطره: خيلي آقا بود.تا مي شنيد رزمنده اي شهيد شده ، مي رفت و پيشوني اش رو مي بوسيد. تا اينكه خبر دادن توي يه عمليات به شهادت رسيده. به اتفاق چند تا از بچه ها رفتيم و به تلافي اون بوسه هايي كه بر پيشوني شهدا زده بود ،پيشونيش رو بوسه باران كنيم. <br>رسييديم بالاي سرش. پارچه رو كنار زديم. اما ديديم سر نداره...

1392/11/8 7:55
(0) نظر


هستند كسانى كه با زبان گرم و شيطانى خود، سعى دارند شما را از صحنه خارج كنند و شما را نسبت به انقلاب و مسائل انقلاب، بى تفاوت كنند؛ مراقب باشيد.

شهيد محمدجواد ذاكرى راد

خاطره: خودش جوهر آورد و انگشتم را زد روي كاغذ. مي دانست كه برايم سخت است از پيشم برود.مدام مي گفت : «مامان از ته دلت راضي باش ! خب؟ »آخر از ته دل راضي ام كرد و رفت.دانش آموز شهيد محمد رضا رمضاني شهري

1392/11/8 7:46
(0) نظر


هر نعمتي شكري دارد و شكر نعمت اسلام عزيز به فرموده اماممان ، وفادار ماندن به آن و وفاداري به رهبري و مقام شامخ ولايت فقيه و اولي الامر مي باشد .

شهيد مهدي حصيريان

خاطره: نصف شب پشم پشم را نمي ديد؛سوار تانك ، وسط دشت. كنار برجك نشسته بودم . ديدم يكي پياده مي آيد. به تانك ها نزديك مي شد، سمت دور مي شد. سمت ما هم آمد دستش را دور پايم حلقه كرد. پايم را بوسيد . گفت « به خدا سپرده متون » گفتم « حاج حسين ؟» گفت « هيس ! اسم نيار.» رفت طرف تانك بعدي.شهيد خرازي

1392/11/8 7:38
(0) نظر


هر چه كه مي كشيم و هر چه كه بر سرمان مي آيد از نافرماني خداست و همه ريشه در عدم رعايت حلال و حرام خدا دارد.

شهيد حاج حسين خرازي

خاطره: عمليات والفجر 8 تموم شده بود.شب كه شد ، بچه ها از فرط خستگي همه خوابشون برداما محمد جواد و شهيد سعيدي نيا نمي خوابيدن.مي رفتن گالن هاي بيست ليتري رو پر از آب مي كردند ، ميذاشتن كنار سنگر بچه ها.مي خواستن بچه ها براي وضوي نماز صبح راحت باشن. وقتي كارشون تموم ميشد تازه محمد جواد مي رفت نماز شب بخونه،اونقدر توي مناجاتاش الهي العفو مي گقت كه بيهوش ميشد...شهيد محمد جواد دو رولي

1392/11/5 12:0
(1) نظر

و تواي جوان، بكوش كه از اسارت دنيا برهي و آنگاه پاسدار قرآن و يار الله و مدافع حق باشي.
شهيد مجيد خاكبازي
خاطره: احترام خاصي بهم مي گذاشت.هميشه جلوم بلند ميشد.يه بار كه تازه از منطقه برگشته بود ، رفتم توي اتاق تا ببينمش،ديدم بر خلاف هميشه جلوم بلند نشد.مطمئن بودم كه اتفاقي براش افتاده.چون سابقه نداشت كه با ورود من از جاش بلند نشه

وقتي كنارش نشستم بهم گفت:شرمنده كه نتونستم جلوت بلند بشم،چهار پنج روزه كه به دليل كار زياد پوتينم رو از پام در نياوردم،واسه همين پوست پاهام پوسيده و زخم شده،نمي تونم روي پاهام بأيستم...
خاطره اي از زندگي سردار شهيد عباس كريمي
1392/11/3 8:28
(0) نظر


نماز، مؤمن را عوض مي كند و به انسان سير مي دهد، از معقول به سوي مشهود. نماز براي سلب عادت است پس بايد مواظب بود كه خودش يك عادت نشود.

شهيد فرهاد حسينعلي

خاطره: قرار بود درجه سرلشگرى بگيرهاونم از دست امام خامنه اي حفظه الله«گفتيم به سلامتى مباركه بابا»خنديد. تند و سريع گفت «خوش بحالم. امّا درجه گرفتن، فقط ارتقاى سازمانى نيست وقتى آقا درجه رو بذارن رو دوشم، حس مى كنم ازم راضيَن وقتى ايشون راضى باشن ، امام عصر عليه السلام هم راضينهمين برام بسه خاطره اي از زندگي شهيد صياد شيرازي

1392/11/3 8:22
(0) نظر


نكند خداى ناكرده بى تفاوت بمانيد و دنيا را به آخرت ترجيح دهيد.

شهيد مسلم حاجى زاده نوغاب

خاطره: فكش اذيتش مي كرد. دكتر معاينه كرد و گفت «فردا بيا بيمارستان.» بايد عكس مي گرفت. عكسش كه آماده د،رفتيم دكتر ببينه. وسط راه غيبش زد. توي راه روهاي بيمارستان دنبالش مي گشتيم. دكتر داشت مي رفت.بالأخره پيداش كردم. يه نفر رو كول كرده بود داشت از پله ها مي برد بالا. يه پيرمرد رو شهيد مهدي باكري

1392/11/3 8:11
(0) نظر
 
كوچكتر از آنم كه پيامى براى ملت شهيد پرور داشته باشم. اما مردم مستضعف ايران! بدانيد كه دفاع از كشور ايران و انقلاب اسلامى و ناموس و شرف، يك شاخه اى از نعمت هاى خداوندى است.
شهيد رضا چنارانى
خاطره: از جبهه برگشته بود براي مرخصي. دير وقت بود كه رسيد خانه.زمستان بود و هوا هم سرد.كليد در حياط را داشت ولي در ورودي هال از پشت قفل بود. رفته بود توي زيرزمين و همان جا روي خاك ، توي سرما و بدون پتو خوابيده بود.

نمي خواست كسي را بيدار كند.
دانش آموز شهيد مسعود دارابي
1392/11/3 8:10
(0) نظر


مي گويند تقوا از تخصص لازم تر است، آ نرا مي پذيرم، اما مي گويم: آنكس كه تخصص ندارد و كاري را مي پذيرد، بي تقواست.

شهيد مصطفي چمران

خاطره: سال آخر دبيرستان بود.شب با مهمون غريبه اى اومد خونه.شام بهش داد و حسابى ازش پذيرايى كرد.مى گفت: از شهرستان اومده و توي تهران آشنايي نداره.فردا صبح اداره ى ثبت كار داره ، بعدش ميره.دلش نمى آمد كسى گوشه ى خيابان بخوابه به بزرگي دلش غبطه خوردم...خاطره اي از زندگي سردار شهيد حسن باقري

1392/11/3 8:8
(0) نظر


من علاقمندم كه با بي آلايشي تمام، هميشه در ميان بسيجي ها باشم و به درد دل آنها برسم.

شهيد حاج حسين خرازي

خاطره: برنامه هاي تلويزيون زمان شاه خيلي مبتذل بودن؛واسه همين پدربزرگش كه روحاني بود؛اجازه نمي داد بچه ها و نوه هاش بشينن و اونا رو تماشا كنن.بعضي وقتها بچه ها براي ديدن تلويزيون اصرار مي كردن،اما زهرا هميشه طرف پدر بزرگش بود و از اين كارش دفاع مي كرد.مي گفت:«ما يه خونواده روحاني هستيم و وظيفه داريم مردم رو با دين آشنا كنيم.واسه همين بايد اول خودمون بهش عمل كنيم تا همه از ما ياد بگيرن.» (شهيده سيده زهرا زكي پور)

1392/11/3 8:2
(0) نظر


من راهي را كه انتخاب كرده ام ان شاء الله راه همه انبياي خداوند و راه همه معصومين مي باشد. بهترين راه، راه خداوند است.

شهيد جعفرعلي چگيني

خاطره: توي خرمشهر محمد حسين و دوستش هر دو با هم مجروح شده بودند.از بيمارستان كه مرخص شدند، برگشتند خط مقدم. فرمانده گفت بايد به خانه هايتان برگرديد. اشك توي چشمان حسين حلقه زده بود.به فرمانده گفت من به شما ثابت مي كنم كه مي توانم به خط بروم و لياقت آن را دارم. شهيد فهميده

1392/11/3 8:0
(0) نظر
X