بسمه تعالي برادر شهيد سيد صدرالدين آل طه به تاريخ 9 خردادماه 1340 در شهر عاشقان

اله شيراز در خانواده اي روحاني ديده به جهان گشود . حدود 8 ماه داشت كه پدر خود را
از دست داد و مادرش در صورتي كه بيش از 30 سال نداشت و مي خواست بهترين فرزندها را
تحويل اجتماع دهد و در تربيت بچه هايش به جز خودش كسي ديگري دخالت نكند از ازدواج
خودداري كرد و مسئوليت سخت ، بزرگ كردن فرزند را همراه با 5 فرزند ديگرش كه
ارشدترين آنها بيش از15 سال نداشت به عهده گرفت...
ادامه مطلب....

بسمه تعالی برادر شهید سید صدرالدین آل طه به تاریخ 9 خردادماه 1340 در شهر عاشقان
اله شیراز در خانواده ای روحانی دیده به جهان گشود . حدود 8 ماه داشت که پدر خود را
از دست داد و مادرش در صورتی که بیش از 30 سال نداشت و می خواست بهترین فرزندها را
تحویل اجتماع دهد و در تربیت بچه هایش به جز خودش کسی دیگری دخالت نکند از ازدواج
خودداری کرد و مسئولیت سخت ، بزرگ کردن فرزند را همراه با 5 فرزند دیگرش که
ارشدترین آنها بیش از15 سال نداشت به عهده گرفت . سید صدرالدین پس ازمدتی تحصیل را
شروع کرد و دوره ابتدائی را در دبستان بصیری و دوره متوسطه را در دبیرستان حیاط
واقع در خیابان قاآنی که نه شیراز و دنباله تحصیلات را در هنرستان میثم در رشته
تراشکاری به پایان رساند . تمام مربیان و استادان از ایمان و پاکی و هوش او تعریف و
تمجید می کردند چنانچه وسائل کارگاه را در اختیار او گذاشته بودند و در محل اکثرا
او را به عنوان یک انسان به تمام معنا می شناختند . به خاطر اینکه اگر یک انسان یا
یک پیرمردی چیز سنگینی را مانند پیت نفت و کپسول گاز و غیره همراه خود حمل می کرد
به کمک او می شتافت و تا وسائل او را به در منزل نمی رساند او را رها نمی کرد . در
منزل هم کمک بسیار زیادی می نمود تمام خرید منزل را او می کردن و حتی الامکان نمی
گذاشت که مادرش برای خرید از منزل خارج شود و همین طور برادرانش هر کاری که داشتند
به او محول می کردند و او هم با کمال میل و رغبت کارهای برادرانش را انجام می داد و
به همین خاطر هم هست که برادرانش بسیار رنج می برند چون که یکی از مهربانترین و
پاکترین برادرانشان را از دست دادند و همگی ابراز می کنند که او شهادت حقش بود و ان
شاء اله که مبارکش باشد . تابستانها که تعطیل بود برای کمک خرجی منزل به مادرش که
کارهای سخت و پر درآمد مانند کارگر ساده ساختمانی عملگی مشغول می شد و هیچگاه کار
را ننگ نمی دانست و تمام درآمد خود را به جز کمی پول تو جیبی برای کمک به خانه به
مادرش می داد وی مادرش را از این بابت بسیار خوشحال می کرد . سید صدر الدین در 13
سالگی علاقه شدیدی به ورزش داشت و در 15 سالگی به عضویت تیم فوتبال دبیرستان حیاط و
سپس به عضویت تیم فوتبال هنرستان میثم درآمد . و خارج از دبیرستان و هنرستان در تیم
های باشگاهی تیم فوتبال رادیو و تلویزیون امین ـ پرسپرلیس شرکت کرد . وی از همان
اوایل شروع انقلاب اسلامی در تمام راهپیمائی ها و تظاهرات شرکت کرد و در مبارزات
پیش قدم بود و پس از پیروزی انقلاب همواره اوقات خود را صرف خدمت به انقلاب مردم می
نمود و همزمان با شروع جنگ تحمیلی صدام تکریتی به دستور آمریکای جنایتکار بر علیه
جمهوری اسلامی ایران بود که خود را به خدمت نظام وظیفه معرفی کرد و به علت کثرت
مشمولان وظیفه چند بار اعزام به خدمتش را برای هر مرتبه کی به تعویق انداختند و سید
صدرالدین از این بابت ناراحت بود . چنانچه آخرین باری که می خواستند اعزام او را یک
ماه به تعویق بیندازند او بسیار ناراحت شد که موجب گفتگوی شدیدی با یکی از مسئول
اعزام شد که چرا در این موقعیت جنگی ما را زودتر به خدمت اعزام نمی کنید و پس از
این جریان مسئولین اعزام او را جزء همان دوره سربازی که اعزام می کردند قرار دادند
. همه دوستان وآشنایان و همسنگران از اخلاق و قلب صاف و درخشان او یاد می کنند
.مادرش اخلاق و رفتارش را افتخار آفرین می داند . در زمان سربازی چند ماه آموزش را
در کرمان بود و بعد از تقسیم به مرکز پیاده شیراز اعزام شد در این مدت معده اش
ناراحت بود و زخم معده داشت ، چنانچه چند بار می خواست او را از خدمت معاف کنند ولی
او قبول دار نمی شد . در گروهان ارگان گردان 801 مرکز پیاده در قسمت موتوری به
عنوان راننده خدمت خود را ادامه داد. به او یک خودرو آیفا تحویل داده بودند ، تا
اینکه گردان 801 را به جای یکی از گردانهای ساری که به جبهه اعازم شده بودند به
ساری فرستادند بعد از ماموریت ساری گردان را به مراغه فرستادند و بالاخره ماموریت
گرفتن بوکان را از دست ضد انقلابیون حزب کومله ، حزب دمکرات به گردان محول کردند که
به یاری پروردگار بوگان را از دست ضد انقلابیون بیرون آوردند . در این مدت سید
صدرالدین مسئول آوردن خواربار گردان بود و چندین مرتبه هم به خود او حمله شد و خودش
هم عنوان می کرد که امکان درگیری من 90 درصد است .حتی در نامه هایش که برای برادرش
می نوشت ذکر می کرد ، بعد از گرفتن بوکان یک مرتبه که مرخصی آمد و در این مدت که
شیراز بود خیلی صبور و سنگین شده بود که انگار می دانست بعد از برگشت به خدمت باز
نخواهد گشت . و آخرین روز یکه شیراز بود به هر کس خداحافظی می کرد حلال بودی می
طلبید ، مرخصی اش تمام شد برای ساعت 5 بعد از ظهر بلیط گرفت ، آخرین نهار را در
منزل خورد بعد از نهار ساک خود را که پیچیده بود یک مرتبه دیگر آن را چک کرد و
بالاخره ساعت 4 بعد از ظهر بود که مادرش او را زیر قرآن عبور داد و او با خنده
آخرین قدم ها را به طرف کوچه گذاشت و بالاخره به خدمت بازگشت در روز دوم بهمن ماه
بود که گردان هوابرد به جای گردان 801 وارد بوکان شد و گردان 801 اعزام به جبهه
گیلان غرب گردید. در روز اول یکی از گروهانها یگردان 801 به طرف گیلان غرب از بوکان
خارج شد وی بعد دنباله گردان حرکت کرد که سید صدرالدین هماره با بقیه گردان حرکت
کرد .بعد از دو ساعت حرکت در بین راه از سه روستا که ضد انقلابیون موضع گرفته بودند
مورد هجوم وحشیانه قرار گرفتند .هوا بسیارسرد بود و منطقه در زیر برق قرار داشت
گروهان چونکه امادگی چینن حمله ای را نداشت هر کس به فکر جان خودش بود که از ماشین
خارج شده و به کوهی که در مقابل جاده بود پناه می برد در این میان گردان در حدود 13
نفر شهید داد که شهید آل طه جزء همین شهداء بود.ماشین او را با آر پی جی زدند .
شهید گویا خود را از ماشین پرت کرده بود ولی به عقیده آن پرسنل چند ساعت بعد از
حمله توسط سرما به درجه رفیع شهادت نائل گردید. شهداء تا صبح روی زمین افتاده بودند
تا اینکه صبح کمک رسید و شهداء را جمع آوری کردند . البته ضد انقلابیون با کلیه
نفرات روستا از روستا خارج شده بودند و این طور عزیزان ما به جوار رحمت حق تعالی
نائل می شوند .خوشا به سعاتشان به امید شفاعتشان .روحش شاد و راهش پر رهرو و یادش
گرامی باد .والسلام